خسته دل...

ساخت وبلاگ
زاهدا مست می نابم برایت هیچ نیست    واله و بی تاب هستم در کنارت هیچ نیستباده را مستانه می نوشم در حد جنون ساقی میخانه این درگه برایت هیچ نیست من درین درگه که افتادم به پایت کن نظردر دلم جز شورِ عشق جانم براهت هیچ نیستوندرین ره توبه می باید نمی دانم خسته دل......
ما را در سایت خسته دل... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : skootdarsab92 بازدید : 144 تاريخ : جمعه 5 شهريور 1400 ساعت: 20:15

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زندبه دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُندکسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سواردریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غمیکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شودکه خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند! چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند! نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاستاگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند. خسته دل......
ما را در سایت خسته دل... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : skootdarsab92 بازدید : 200 تاريخ : جمعه 5 شهريور 1400 ساعت: 20:15

انسان پلی است بین شناخته و ناشناخته.

محدود ماندن در شناخته حماقت است.

پرواز در جستجوی ناشناخته آغاز خردمندی است.

یکی شدن با ناشناخته، تبدیل شدن به انسان بیدار است.

به بودا...

اوشو خسته دل......

ما را در سایت خسته دل... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : skootdarsab92 بازدید : 174 تاريخ : جمعه 5 شهريور 1400 ساعت: 20:15